حجت نیک نفس
چکیده
نخبگان سیاسی ایران اواخر قاجار، تختهقاپو کردن عشایر را در روند تجدد و دولت ـ ملت سازیِ نوین از اقدامات اجتنابناپذیر اجتماعی تلقی میکردند. این مسئله در آذربایجان، که مهمترین مسیر ورود اندیشههای ...
بیشتر
نخبگان سیاسی ایران اواخر قاجار، تختهقاپو کردن عشایر را در روند تجدد و دولت ـ ملت سازیِ نوین از اقدامات اجتنابناپذیر اجتماعی تلقی میکردند. این مسئله در آذربایجان، که مهمترین مسیر ورود اندیشههای نوین محسوب میشد، از اواخر دوره ناصری مورد توجه قرار گرفت. از جمله ایلات ارسباران (قرهداغ) سوژة این نگرش شدند. این دسته از ایلات تا رویکارآمدن رضاشاه روندی از یکجانشینی را پیموده بودند. این مقاله به دنبال تبیین روند اسکان این عشایر و تأثیرات آن در این فرایند است و با استفاده از روش تحلیلِ مضمونِ اسناد و روایتهای تاریخی به دنبال پاسخدادن به مسئله اسکان بهعنوان ضرورت تاریخی یا پروژهی سیاسی است. همچنین درصدد بررسیِ تأثیرات اسکان عشایر قرهداغ تا اواخر دوره پهلوی است. مشارکت فعالانة عشایر در تحولات سیاسی مشروطه و آگاهی آنان از اندیشة نوین، هزینة کمتری برای دولت مرکزی داشت. اما مشکلات ناشی از اجراییشدن اسکان از جمله فقدان آگاهی مأموران دولتی به قوانین و بخشنامهها، فقدان امکانات آموزشی، بهداشتی وسایر امکانات که متوجه برنامهریزی دولتی بود، تکثّر و اختلاف موجود بین طوایف قرهداغی و عدم توجه حکومت مرکزی به این مسئله، عدم شناخت دولت از موقعیت جغرافیایی منطقه روند آن را با مشکلات و کندی روبهرو کرد؛ اما این اقدام هیچگاه روند معکوس پیدا نکرد بلکه ترقیِ روبهجلو با آهنگ کُند بود. این مشکلات به پارهای برخوردهای خشونتآمیز دولت با عشایر انجامید اما حجم و گسترة آن در مقایسه با سایر مناطق ایران اندک بود.